فقط اوست که می ماند |
خداوندا دلم را چشم بگشای به معراج یقینم راه بنمای به رحمت باز کن گنجینهٔ جود درونم خوان بشاد روان مقصود دلی بخش از ثنای خویش معمور زبانی ز آفرین دیگران دور دراسانیم شکر اندیش گردان به دشواری سپاسم بیش گردان امیدم را به جائی کش عماری که باشد پیشگاه رستگاری چو خود برداشتی اول ز خاکم مده آخر به طوفان هلاکم *** به نام آنکه جان را زندگی داد طبیعت را به جان پایندگی داد خداوندیکه حکمت بخش خاکست کمینه بخشش او جان پاکست دو کون از صنع او یک گل به باغی ز ملکش نه فلک یک شب چراغی رموز آموز عقل نکته پیوند شناسائی ده جان خردمند بصارت بخش چشم پیش بینان تمنای درون شب نشینان جواهر بند ناهید از ثریا چراغ افروز در قعر دریا *** خدایا چون به منشور الهی رقم کردی سپیدی و سیاهی ز باران عنایت گل سرشتی برات مردمی بر وی نبشتی مثال هستی ما هم ز اول به توقیع کرم کردی مسجل ز گنج بخششم هر چیز دادی کلید گنج ایمان نیز دادی چراغم را چو خود بخشیدهای نور مکن بخشیدهٔ خود را ز من دور
نظرات شما عزیزان: برچسبها: اشعار مناسبتی، متن مجری , [ دو شنبه 8 مهر 1392
] [ 13:51 ] [ hr ]
[ |
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |